نگین انگشتر (روستای گرمه)
ادبی
یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:مکافات,داستان زندگی,پرسش مهر,روستای گرمه,گرمه,, :: 3:54 :: نويسنده : meti
در این پست یه داستان ادامه دار به نام مکافات که در سال 85 در مسابقه پرسش مهر مقام استانی آورده را گذاشتم سعی میکنم هفته ای یه فصل از اونا قرار بدم.
مکافات بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل علی هر که در افتاد ور افتاد میدانم در شبهای برفی اگر از پدر تقاضای قصه کنم می پذیرد.قصه های زیادی بلد است افسانه، سرگذشت، حکایت، روایت، خاطره و گاهی هم خودش میسازد. امشب ظاهر هوا نشان میدهد که برف بالاخره خواهد بارید، از پدر تقاضای قصه میکنم، میپذیرد و به بعد از شام موکول میکند.شام را میخوریم،نگاهی از در حیاط به بیرون میاندازم دل هوا پر است و رنگ آن به قرمزی میزند. با تعجب از پدر میپرسم چرا رنگ هوا قرمز است. با لبخند میگوید از مزایای تمدن است. انعکاس لامپهای پر نور خیابان است که در این هوای اشباع از بخار آب چنین رنگی به آسمان داده، آسمان هم آسمانهی قدیم که طبیعی بود. برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید ادامه مطلب ... پیوندهای روزانه
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|